آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت شصت و هشتم
زمان ارسال : ۲۵۱ روز پیش
روز بعد پدرام نبود. نفس راحتی کشیدم و به سمت خاله سپیده که در حال ریختن چای در فنجان در فکر بود، رفتم و سلام کردم. لبخند زنان برگشت و جواب داد و گفت:
ـ صبحت به خیر عزیزم.
به سمت ظرفشویی رفتم و آبی به صورتم زدم و متقابلاً لبخند زدم. پشت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا
00عالی لطفا پارت هارو بیشتر کنین خیلی هیجان دارم اخرش چی میشه